کد مطلب:235183 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:185

داخل شونده... در نور
كسی كه علم كتاب را در سینه داشت گفت:

- ای قوم! اگر در میان شما كسی هست كه مخالف اسلام باشد و می خواهد سؤال كند بپرسد. عمران كه در جستجوی حقیقت بود، برخاست و گفت: - ای دانای مردم! اگر شما دعوت به سؤال كردن نكرده بودید، من سؤال نمی كردم... من به كوفه، بصره، شام و جزیره العرب سفر كرده ام و با متكلمان بسیاری دیدار داشته ام. ولی كسی را نیافتم كه وجود خدای یگانه ای را برای من اثبات كند كه به وحدانیت خویش پابرجاست و خداوندی جز او نیست. امام، عمران را شناخت و لبخند زنان فرمود: - اگر در میان این جماعت كسی به نام عمران صابئی [1] باشد، آن تو هستی. مرد با خرسندی پاسخ داد: - آری من هستم.



[ صفحه 212]



- ای عمران! سؤال كن و جانب انصاف را پیش بگیر و از ستم رواداشتن و پریشان گویی و بی منطقی بپرهیز. عمران سر به زیر افكند و مؤدبانه گفت: - سرورم! من تنها می خواهم چیزی را برای من ثابت كنید تا بدان متوسل شوم... من خواهان حقیقتم. سكوتی وحشت آفرین حكمفرما گردید و مجلسی كه مالامال از حضار بود، به گونه ای به نظر می رسید كه گویی تنها دو مرد با یكدیگر گفتگو می كنند... عمران سؤالات سردرگم خویش را آغاز كرد: - برای من پیرامون وجود نخست و آنچه كه آفرید بگویید... در مورد ماده ای كه خداوند از آن اشیاء را آفرید؟ - اما یگانه، او همواره یكتا و بی بدیل بوده است و موجودی است بدون مرز و پهنا و همواره نیز چنین خواهد بود. سپس بدون پیشینه ی قبلی اشیاء مختلف را با پهنه ها و حدود متفاوت آفرید. خداوند یگانه ای است كه چیزی انباز و همراه او نیست و مجرد از حدود و پهنه هایی است كه از صفات ممكن الوجود است. او موجود یكتاست و یگانگی او از نظر نوع جنس یا عدد نیست، بلكه به معنای عدم ارتباط او با هر چیز مادی یا غیرمادی است و او در نسبت سازنده به آفریده و مصنوع، تابع معیارها و ملاك های ما نیست. نگرش ما به اشیاء در آغاز، از این نقطه برمی خیزد كه هر شكلی ماده ای دارد كه بدان پابرجاست و حلول می كند و این حقیقت تنها بر غیر خدا انطباق دارد. چرا كه او اشیاء را از عدم و بدون سابقه ی قبلی آفریده است و هنگامی



[ صفحه 213]



كه بگوید: موجود شو، آن چیز موجود می شود.. و آن قدرت بزرگ و بدیعی برای آفرینش اشیاء و منبع فرودآمدن فیض و لطف است. - ای عمران! آیا این حقیقت را می فهمی؟ - آری سرورم! - ای عمران! بدان كه اگر خداوند آنچه را آفریده است، برای برآورده شدن نیازی می آفرید، برای آفرینش و برآورده شدن نیاز خویش از كسی كمك می گرفت و سزاوار بود كه چند برابر اكنون می آفرید. چرا كه هر چه یاورانش بیش تر باشند، صاحب آنان نیرومندتر خواهد بود. ولی خداوند همان بی نیاز مطلقی است كه رحمت خویش را بر تمامی موجودات می گستراند. - سرورم! آیا موجود در نزد خود معلوم است؟ - علم داشتن به چیزی برای نفی خلاف آن است. پس آن چیز به آنچه كه نفی می كند موجود است. در حالی كه چیزی مخالف خداوند وجود نداشته كه نیاز باشد خداوند آن را نفی كند. خداوند سبحان آفریدگار هستی و عطاكننده ی زندگی است و رقیبی برای خود ایجاد نمی كند تا محتاج نفی او و اقرار اراده ی خویش باشد... فهمیدی عمران؟ - آری به خداوند سوگند سرورم!... ولی به من بگویید خداوند با ضمیر خود به چیزی علم پیدا می كند یا به غیر ضمیر؟ - اگر خداوند با ضمیر به اشیاء علم پیدا كند، چاره ای نیست كه برای آن ضمیر حد و مرزی قرار داد تا بتوان آن را شناخت؟ آن ضمیر چیست؟



[ صفحه 214]



- باید حقیقت و ماهیت ضمیر را بشناسی تا بتوانی از آن سؤال كنی. -... - ای عمران! تو می توانی یك ضمیر را با یك ضمیر دیگر بشناسانی! اگر چنین كاری را كردی ضمیر دوم نیازمند ضمیر سومی است... تا بی نهایت و این مسأله از نظر منطقی باطل است. ای عمران! بایستی بدانی كه خداوند یگانه با ضمیر توصیف نمی شود و نمی توان به او گفت: بسیار عمل كن و بسیار خلق كن و نمی توان او را همچون دیگر آفریدگان، تجزیه و تحلیل كرد. این حقیقت را درك كن و براساس آن بیندیش. صادر شدن اعمال از سوی خداوند همانند دیگر ممكن الوجودهایی نیست كه نیازمند علل و اسبابی همچون عقل و... هستند. این مسأله بر خداوند محال است. - سرورم! برایم بگویید كه حدود مخلوقات چگونه است؟ معنای آن چیست و بر چند نوع است؟ - حدود آفریدگان بر شش نوع است: ملموس، موزون، قابل دیدن، غیر قابل چشیدنی كه همان روح است و دینی كه نه وزن دارد و نه حس و نه رنگ و نه قابل چشیدن است. اندازه ها، پهناها، شكل ها و طول ها و عرض ها از جمله آن حركاتی است كه اشیاء را تولید می كند و دگرگونی آن ها از حالی به حال دیگر و كاستی و فزونی آن ها را برعهده دارد و اعمال و حركات نیز خاستگاهی دارند. چرا كه بیش از آن زمانی كه بدان احتیاج دارند، زمانی



[ صفحه 215]



ندارند و اگر از چیزی فارغ گردید، با حركتی خیزش دارد و اثر آن باقی می ماند. همچون سخنی كه بر زبان جاری می شود و اثر آن باقی می ماند. - سرورم! در مورد آفریدگار برایم بگویید: آیا او یگانه ای است كه نه چیزی به جز او هست و نه چیزی همراه اوست و آیا در اثر آفرینش مخلوقات تغییر نیافته است؟ آیا در ایجاد حقایق طبیعی تغییرپذیری بر آن آفریدگار بزرگ مترتب نیست؟ - خداوند عزوجل قدیم است و در اثر آفرینش مخلوقات تغییر نیافته است و این مخلوقات هستند كه تغییر پذیرند. آفریدگار از این لحاظ كه سازنده و ایجاد كننده ی اشیاء و خود قدیم است، نبایستی در اثر تغییر موجودات و ممكن الوجودها تغییر پیدا كند. - به چه چیزی او را شناختیم؟ - به واسطه ی غیر خدا. تمامی موجودات هستی - قابل رؤیت یا غیرقابل رؤیت - بر وجود آفریدگار بزرگ دلالت دارند. - غیر خدا چه چیزهایی است؟ - اراده، اسم، صفات و نظایر آن و تمامی آن ها محدث، مخلوق و تدبیر شده هستند. - او چیست؟ - او نور است، بدین معنا كه او مخلوقات آسمان و زمین را هدایت می كند و تو نبایستی از من چیزی بیش از یگانگی او را بپذیری. - آیا خداوند پیش از آفرینش موجودات ساكت نبود و سپس لب به



[ صفحه 216]



سخن گشود؟ - سكوت هنگامی معنا دارد كه پیش از آن گویشی وجود داشته باشد. به عنوان مثال نمی گویند كه چراغ ساكت است و سخن نمی گوید و یا گفته نمی شود كه چراغ بایستی نورافشانی كند و او می خواهد با ما چه بكند. چرا كه روشنایی چراغ فعل آن نیست و در وجود آن قرار ندارد، بلكه چیزی غیر از آن نیست و هنگامی كه چراغ برای ما نورافشانی می كند ما می گوییم: آن برای ما نورافشانی كرد تا از نور آن استفاده كنیم، بدین شكل تو می توانی این مسأله را درك كنی. تكلم و بیان از صفات افعالی خداوند است كه همانند صفات ذاتی خداوند تعالی قائم بالذات نیست. - سرورم! علمی كه من دارم این است كه: هستی بخش با آفرینش مخلوقات در عمل خویش تغییر می پذیرد؟ - ای عمران! در مورد این سخن كه می گویی: هستی بخش در هر صورت تغییرپذیر است تا چیزی ذات او را تغییر دهد، آیا آتشی را دیده ای كه خود را تغییر دهد و گرمایی را دیده ای كه خود را به آتش بكشد؟ آیا بینایی را دیده ای كه دیده ی خود را ببیند. به عنوان مثال اعمال نفس - كه از نفس صادر می گردد - مستلزم كاهش یا افزایش نیست و دیدن چشم نیز مستلزم كاهش یا افزایش آن نیست... - سرورم برایم بگویید: آیا او در درون مخلوقات است یا مخلوقات در وجود اوست؟



[ صفحه 217]



- ای عمران! خداوند بسیار فراتر از آن است، او نه در میان مخلوقات است و نه مخلوقات در درون او. خداوند بالاتر از این حالت است. من این حقیقت را با چیزهایی كه می دانی به نیروی الهی ثابت می كنم. به من بگو تو در آینه قرار داری یا آینه در وجود توست؟ اگر هیچ یك از شما داخل در دیگری نیست، پس ای عمران! تو با چه دلیلی چنین استدلال می كنی؟ تصویر شیئی در آینه منعكس می شود، ولی در آن جای نمی گیرد و آینه نیز در تصویر جای نمی گیرد. بلكه آن نوری است كه دیدن تصویر را در آینه میسر می سازد. - با روشنایی ای كه میان من و آینه است؟ و امام پرسید: - آیا تو در آینه، چیزی فراتر از آنچه را كه با چشمت دیده ای می بینی؟ - آری. - آن كجاست؟ آن را به من نشان بده. اینجا بود كه امام فرمود: - بنابراین آن نور بر تو دلالت می كند و آینه نیز بر هر دوی شما، بدون آنكه در هر یك از شما رخنه كرده باشد... مثال های بسیاری بر این حقیقت وجود دارد و خداوند را مثال های والاتری است. عمران ساكت شد، در حالی كه قلبش در روشنایی حقایق تابناك، حمام آفتاب می گرفت... خورشید در غروبگاه خویش پنهان شد و صدای



[ صفحه 218]



فرشتگان كه همگان را به نماز فرامی خواندند، به هوا برخاست... امام به مأمون رو كرد و فرمود: - موقع نماز فرارسیده است! عمران كه گمان كرده بود گفتگویش به پایان رسیده است، فریاد زد: - سرورم! سؤالات مرا قطع نكنید... من در آستانه ی حقیقت قرار دارم. امام كه برق شادمانی از دیدگانش بیرون جهیده بود، پاسخ داد: - عمران! پس از نماز. عمران در كنجی نشست و به نماز خواندن امام می نگریست. به جویباری از آیات قرآن كه از دهان مرد مدنی جاری می شد، گوش می كرد. احساس كرد آن كلمات در قلبش رخنه می كند و چراغ های پرفروغی را در آن بر می افروزد. آرزو داشت مدتی پیش تر با این انسان روبرو شده بود. مگر نه در مسافرت های خویش این چنین بار گران درد و رنج را بر دوش نمی كشید... با وجودی كه دست سرنوشت او را به شكلی اسرارآمیز به مرو كشانده بود تا طلوع خورشید حقیقت را شاهد باشد. بار دیگر مجلس شكل گرفت و عمران در پیشگاه آن مرد مدنی كه علم كتاب را در سینه داشت، نشست ولی از شدت شكوه و هیبت امام ساكت شد. - عمران! سؤال كن. - سرورم! برایم بگویید: آیا خداوند آفرینش را براساس حقیقت انجام می دهد یا براساس وصف؟ - خداوند یگانه آفریدگار هستی و نخستین كردگار است و پیوسته یكتا



[ صفحه 219]



بوده و چیزی همراه او نبوده است و یكتایی است كه فرد دومی همراه او نیست، خواه معلوم باشد یا مجهول، محكم باشد یا متشابه، یاد شده باشد و یا فراموش شده و نام هیچ شیئی بر او نهاده نمی شود و ابتدا و انتهایی ندارد و در اثر چیزی پابرجا نشده است و تكیه گاهش به چیزی نیست و در وجود چیزی پنهان نشده است. او پیش از آفرینش مخلوقات هنگامی كه كسی جز او نبوده وجود داشته، و هر كلیتی كه به او نسبت داده می شود، صفات حادث و ترجمان آن چیزی است كه از او درك می شود. بدان كه ابداع و مشیت و اراده به یك معناست، ولی با سه نام و ابتدای آفرینش و اراده و مشیت او چنین است كه آن را اصل هر چیزی و دلیل هر چیز درك كننده و برطرف كننده ی هر مشكلی قرار دهد و با این حرف هر چیزی از قبیل اسم حق، باطل، فعل یا مفعول و معنی و غیرمعنی از هم جدا و گسسته می شوند و تمام امور بر گرد آن جمع می شود و این حرف را در ابداع و آفرینش خویش برای چیزی جز معنای آن قرار نداده است. چرا كه وجود آن پایان پذیر است، چون در اثر اراده ی خداوند آفریده شده است. و نور در این جایگاه و یا فعل خداوند كه نور آسمان ها و زمین است و یا حروف كه مفعولی است كه كلام و عبارات بر گرد آن می چرخند، همگی از جانب خداوند كه به مخلوقات خویش آموخته است و این حروف سی و سه حرف هستند و از جمله ی آن بیست و هشت حرفی است كه بر زبان های عربی دلالت دارد و بیست و هشت حرفی كه بر زبان های عبری و سریانی دلالت می كند و پنج حرفی كه در دیگر زبان ها مانند پارسی و دیگر



[ صفحه 220]



سرزمین ها و زبان ها وجود دارد. و این پنج حرف از بیست و هشت حرف زبان ها به حرف جدیدی تبدیل شده اند و حروف سی و سه حرف گردیده اند. سپس خداوند حروف را پس از شمارش و استوار كردن پایه ی آن قرار داد و نشانه ی آن، این سخن خداوند است كه می گوید: «كن فیكون» كن، از او ساخته شده، ولی ساخته شده و مصنوع آن نیست. آفریده ی نخست از سوی خداوند عزوجل و مبدع است كه نه وزن دارد و نه حركت و نه گوشی و نه حسی و نه رنگی. آفریده ی دوم حروف هستند كه نه وزنی دارند و نه رنگی، و توصیف می شوند و با گوش شنیده می گردند. ولی نمی توان آن ها را مشاهده كرد. آفریده ی سوم انواع مخلوقاتی است كه قابل حس و لمس هستند و دارای چشایی هستند و می توان آن ها را دید. خداوند تعالی پیش از آفرینش حروف وجود داشته است و حروف تنها بر نفس او دلالت می كنند... مأمون كه سرازیر شدن معانی گیج كننده و حیرت آور را دنبال می كرد، عقلش فروماند و سپس گفت: - چگونه حروف بر غیر خود دلالت نمی كنند؟ امام پاسخ داد: - خداوند تعالی هرگز چیزی از حروف را به جز معنای آن گرد نیاورده است، اگر چهار، پنج یا شش و یا بیش تر از حروف را گردآوری كرده است،



[ صفحه 221]



آن ها را بدون معنا گردآوری ننموده و معنای آن، معنای ایجاد شده ای است كه پیش از آن وجود نداشته است. مأمون پرسید: - ما چگونه می توانیم نسبت به آن معرفت پیدا كنیم؟ - معرفت نسبت به آن بدین شكل صورت می پذیرد كه تو - هنگامی كه نفس حروف را خواهان هستی - حروف را یكایك ذكر كنی و بگویی: ا، ب، ت، ث، ج، ح، خ تا به آخر برسی. آنگاه است كه معنایی جز خود حروف نخواهی یافت و هنگامی كه این حروف را جمع كردی و آن را اسم یا صفتی برای معنای مورد درخواست خود و وجه مقصود خویش قرار دادی، این كار، دلیلی بر این حقیقت است كه معنای آن موصوف به این صفات است... فهمیدی؟ - آری. امام سخن خویش را از سر گرفت و فرمود: - بدان كه هیچ صفتی برای غیرموصوف و حدی برای نامحدود وجود ندارد و صفات و اسماء همگی بر كمال وجود دلالت دارند و منعی برای احاطه یافتن وجود ندارد. همان گونه كه بر حدود و ابعاد كه همان مربع، مثلث و شش ضلعی بودن است، دلالت می كند... چرا كه خداوند عزوجل معرفتش با صفات و اسماء حاصل می گردد و با محدود كردن او با طول و عرض و اندكی و فزونی و رنگ و وزن و نظایر آن درك نمی شود. ولی صفات خداوند بر خود خداوند دلالت دارند و با اسماء خویش



[ صفحه 222]



درك می شود و با مخلوقات بر وجود او استدلال می شود تا جوینده ی مشكوك و پر تردید احتیاجی به دیدن با چشم و شنیدن با گوش و یا لمس كردن با دست نداشته باشد. اگر صفات خداوند تعالی دال بر وجود او نباشد و اسامی او همگان را به سوی او فرانخواند و مخلوقات و مفاهیم حاصل از آن، معنای او را به ذهن متبادر نسازد، عبادت و پرستش آفریدگان برای اسماء و صفات او بدون معنا خواهد بود و معبود یگانه كسی جز خداوند می بود... - فهمیدی عمران؟ - آری سرورم!... بیش تر برایم بگویید.

- از سخن نادانان و كوردلان و گمراهانی بپرهیز كه گمان می كنند خداوند سبحان در آخرت برای محاسبه ی ثواب و عقاب وجود دارد. ولی در دنیا برای طاعت و امید وجود ندارد... اگر در وجود خداوند كاستی و نقصی وجود داشت، هرگز در آخرت نیز وجود نداشت... ولی این قوم گمراه شدند و از مسیر حقیقت، چشم و گوش خویش را بستند - البته ناآگاهانه - و این خداوند است كه می فرماید: «من كان فی هذه أعمی فهو فی الاخرة أعمی و أضل سبیلا» [2] هركس در این دنیا كوردل باشد، در آخرت نیز كور و گمراه تر خواهد بود. [یعنی كسی كه از حقایق موجود نابیناست] و خردمندان دریافته اند كه درك اشیای دنیا با درك اشیای آن



[ صفحه 223]



جهان متفاوت است و هركس این مطلب را براساس اندیشه و نظر خود برگیرد و وجود و ادراك آن را تنها از وجود خود او طلب كند، افزایش این آگاهی به هرچه دور شدن او از حقیقت خواهد انجامید. چرا كه خداوند عزوجل این علم و درك را به گروهی اختصاص داده كه می اندیشند و تفكر می كنند و می فهمند. - سرورم! برایم راجع به ابداع بگویید كه آیا همان آفرینش است یا امر دیگری است؟ - بلكه همان آفرینش ساكن است كه با سكون درك نمی شود و هر آفریده ای برای این خلق می شود كه محدث و ایجاد شده است و خداوندی كه آن را ایجاد كرده، آن شی ء آفریده ی اوست و تنها خداوند خالق اوست و شخص ثالث و واسطه ای وجود ندارد. پس خداوند هر چیزی را خلق كند آن شی ء پیوسته آفریده ی اوست و هر حد و بعدی كه بر آن جاری شود، باز هم مخلوق خداوند است. آفریده می تواند ساكن یا متحرك، پراكنده یا پیوسته و معلوم یا متشابه باشد. ولی در هر صورت آفریده ی خداست. بدان كه هر چیزی كه حواس تو آن را درك می كند، آن معنای ادراك حواس است. و هر حسی بر چیزی دلالت دارد كه خداوند درك آن را در آن قرار داده است و درك تمامی این حواس و فهم آن از قلب سرچشمه می گیرد. بدان كه خداوند یكتایی كه بدون هیچ اندازه یا محدودیتی پابرجاست، مخلوقاتی محدود و دارای اندازه آفریده است و در آفریده ای كه خلقت یافته دو آفرینش وجود دارد: تقدیر (اندازه) و مقدر (اندازه گیری شده) و



[ صفحه 224]



هیچ یك نه رنگ دارند و نه وزن، و نه قابل چشیدن است و نه با یكی، دیگری را درك می نماید و یكدیگر را درمی یابند و خداوند آفریده ای یگانه و قائم بالذات را بدون اراده دلالت بر وجود او و اثبات وجودش نیافریده است... پس خداوند تعالی یگانه و یكتاست و فرد دومی همراه او نیست كه او را پابرجا كند و از او پشتیبانی نماید و حقیقت آن را دریابد. و مخلوقات به اذن و مشیت خداوند وابسته و تابع یكدیگر هستند و مردم در این زمینه آن چنان اختلاف پیدا كردند كه راه را گم كردند و سرگردان شدند و خواستند با توصیف خداوند با صفت خودشان، از این تاریكی به واسطه ی تاریكی دیگری رهایی یابند، ولی با این عمل از حقیقت بیش تر دور شدند و ای كاش خداوند را با صفات و مخلوقاتش توصیف می كردند، با فهم و یقین سخن می گفتند و اختلافی پیدا نمی كردند. و برای فهم آن، دچار سر در گمی و تناقض نمی شدند... و خداوند هركه را كه بخواهد به راه راست رهنمون می شود... قلب عمران خاشع شد و گفت: - من به وجود او همان گونه كه توصیف كردی، شهادت می دهم، ولی یك سؤال برایم باقی مانده است. - هرچه می خواهی بپرس! - در مورد حكیم از شما سؤال دارم؟ او كجاست و آیا چیزی بر او احاطه دارد؟ و آیا دستخوش تغییر می شود و به چیزی نیازمند است؟



[ صفحه 225]



- ای عمران! من به تو می گویم، پس در مورد آنچه سؤال كردی اندیشه كن. كسانی كه در مسائل مشتبه شده ی بر مردم مناظره و گفتگو می كنند و عقلشان متفاوت را درك نمی كند؛ ولی صبر بسیاری دارند و از فهم آن ناتوان نیستند، همان خردمندان منصف هستند. امام سؤال نخست، اگر خداوند مخلوقات را برای رفع نیازی آفریده بود، هر گوینده ای می توانست بگوید: او برای رفع نیاز خویش به واسطه ی آنچه آفریده متحول و دگرگون می شود، در حالی كه خداوند عزوجل چیزی را برای رفع نیاز خویش نیافریده و همچنان ثابت است و نه در چیزی است و نه وابسته به چیزی. آفریدگان همه دست در دست یكدیگر دارند و وابسته به یكدیگر هستند و خداوند با قدرت خویش وابستگی مخلوقات را حفظ می كند و نه در چیزی داخل می شود و نه از چیزی خارج. و حفظ آن كمكی به او نمی كند و از نگه داری آن هرگز فرونمی ماند و كسی جز خداوند و پیامبران و اهل سرش و حافظان امر و گنجینه داران علمش و پایداران شریعتش كه خداوند آنان را آگاه ساخته، از كیفیت آن آگاه نیست و فرمان او به اندازه ی چشم برهم زدنی یا كم تر از آن است. او اگر موجودیت چیزی را خواستار باشد به آن می گوید: موجود شو و آن نیز براساس اراده و مشیت او موجود می شود و هیچ چیزی به اندازه ی آن چیز به او نزدیك نیست و هیچ چیزی به اندازه ی آن شی ء از او دور نیست. - فهمیدی عمران؟! - آری سرورم! گواهی می دهم كه خداوند همان گونه است كه توصیف



[ صفحه 226]



كردی و یگانه دانستی و شهادت می دهم كه محمد (صلی الله علیه و آله) بنده ی او و فرستاده شده به هدایت و دین حق است. و برای نخستین بار عمران در برابر خداوندی سر به سجده سایید كه حقیقتی بزرگ، قلب و مسیر حیاتش را زنده و روشن ساخته بود. و امام عمران را كه وارد ملكوت اسلام، دین حق الهی و واپسین كلمه ی آسمان شده بود در آغوش خویش فشرد.



[ صفحه 227]




[1] حياة الامام الرضا، ج 1، ص 116.

[2] اسراء (17):72.